هفته ۷۹
این روزها حیوان مورد توجهت قارقا...ی کتاب قارقا هم پیدا کردم برات میخونم خوشت میاد...میوه مورد علاقه انگور...و بلند شدن روی ماشینت و مامان صدا کردنت ...خوشحال از اینکه به قد من نزدیک شدی😘...و عاشق اکشن شعر ال اله دویمه قره امروز سعی میکردی کشت رو به موی عروسکت ببندی امروز ۱۸ ماهگیت بود...وقت واکسنت...امیدوارم برات سبک باشه السا کوچولو بعد از واکسن رفتیم پارک اسباب بازی برای بعد از واکسن🙂 بهداشتدا سنن خوشلاری گلمیشدی ...نه قشح قیزدی دییردیلر نیمرخت تماشاییست ...
هفته ۷۸
این هفته دوست داری خط بکشی چه با تکه گچی یا ی مدادی که از اتاق آیسل پیدا کردی...حواسم نباشه به جای تخته سیا میز تلویزیون و دیوار هم خط خطی هستن! دوست داری بری بالای صندلی یا مبل و بپری...روی ترامپولین ورزش میکنی و دو میگی کتابهای مصور رو دوست داری مثل این کتابت کدوم نینی عاشق سوغان است؟ که تو هستی دیروز ی پوشک برداشته بودی و مثلا میخواستی به عروسکت ببندی و چقدر با این سنت مهربونی!!! با همین زبان کودکانت وقتی با مامانم خداحافظی میکنی و اون ناراحت میشه که گدیسن؟ بهش میفهمونی که میری ولی بازهم میای ناراحت نشو ..باهاش دست میدی و چند بار سرتو تکون میدی و عروسکت رو میدی بغلش ...
هفته ۷۷
کارهای تخیلی قشنگی داری..مثلا ی نعلبکی و ی قاشق از کابینت میاری و به ما مثلا غذا میدی...کالسکه نینی رو میرونی ...دوست داری ماشین کوچولو رو از ی جای بالاتر برنم و یهو بیفته زمین و بخندی...مهربون هستی...گاهی خودت با اسباب بازی هات مشغولی...آب بازی و رنگ بازی و شامپو بازی جز کارهای روزانت هستن شب بخیر کوچولوی قشنگم بویون مامانیم گیلده هونگینن بیدانا بادام سیندیریب قابیغیننان چیخاردیب یدون!!! صبح بخیر کوچولو تو خوابت رو حتی به قایق سواری هم ترجیح میدی! عاشق خوردن ماست با قاشق روی پنجه هات راه میری...دیح دابان ...
۱۲ سالگی دلبندم
آیسل عزیزم...دختر مهربان و دوست داشتنی من ...۱۲ سال با تو بودن شبیه رویاست...چه فراز و نشیب هایی که پا به پای من بودی...همراه کوچولوی من که داره بزرگ میشه...اونقدر قلب بزرگ و ثروتمندی داری که میتونم بهت تکیه کنم... تولدت مبارک...ی جمله ساده هست ولی برای من و همه مادرهای دنیا یعنی زندگی بعد از روز تولدت...تک تک نفس هات خیلی بارزشن...نگاه های قشنگت...تو با کوله باری از عشق پا به این دنیاگذاشتی الهی عمری باعزت داشته باشی...همیشه به آیسل بودنت ببالی ...
هفته ۷۶
اسم چند تا میوه رو میگی...شمردن رو دوست داری...مفهوم کتابها رو میفهمی...دردر رفتن رو به هر کاری ترجیح میدی ...
هفته ۷۵
اول مهر است و تو مقنعه آیسل رو سر میکنی...خیلی سعی میکنی شلوارتو بپوشی..خیلی دوست داری مثل بچه های بزرگتر حرکت چرخ و فلک بزنی...قاشق رو پر میکنی و به من غذا میدی...دیروز بهت میگم ایش بین هونگا...کنترل رو برام میاری که اون کارتون رو برات باز کنم...امروز قندها رو در چادرت قایم کرده بودی...و عاشق اینکه من یالاننان دنبالت بگردمو سراغت رو بگیرم و تو با خنده روبروم بیای...ایوای قیزیم هانی؟ دوشدی تختین آلتینا؟ باران ببارد و تو در خوابی پر از آرامش ...لحظه هایناب مادرانه ...